ترجمه مقاله

پوی

فرهنگ فارسی عمید

۱. = پوییدن
۲. پوینده (در ترکیب با کلمات دیگر): راه‌پوی، گرگ‌پوی.
۳. (اسم مصدر) پوییدن.
⟨ پوی‌پوی: ‹پویاپوی، پویه‌پوی› [قدیمی] دوان‌دوان: ◻︎ نبد راه بر کوه از هیچ روی / دویدم بسی گرد او پوی‌پوی (فردوسی: ۱/۱۷۶ حاشیه).
ترجمه مقاله