پو
فرهنگ فارسی عمید
۱. = پوییدن
۲. پوییدن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تکاپو.
۳. پوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): راهپو.
۴. (اسم مصدر) حرکت کردن با سرعتی بین دویدن و پیادهروی؛ پویه.
〈 پو گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] دویدن: ◻︎ شیر سگی داشت که چون پو گرفت / سایهٴ خورشید بر آهو گرفت (نظامی۱: ۵۳).
۲. پوییدن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تکاپو.
۳. پوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): راهپو.
۴. (اسم مصدر) حرکت کردن با سرعتی بین دویدن و پیادهروی؛ پویه.
〈 پو گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] دویدن: ◻︎ شیر سگی داشت که چون پو گرفت / سایهٴ خورشید بر آهو گرفت (نظامی۱: ۵۳).