پیخفرهنگ فارسی عمید۱. چرک؛ شوخ؛ وسخ: ◻︎ همواره پر از پیخ است آن چشم فژاگن / گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفتهست (عمارۀ مروزی: شاعران بیدیوان: ۳۵۳).۲. فضله.