پیرایه
فرهنگ فارسی عمید
۱. زیب؛ زینت؛ زیور؛ آرایش: ◻︎ حریف مجلس ما خود همیشه دل میبرد / علیالخصوص که پیرایهای بر او بستند (سعدی۲: ۴۱۹)، ◻︎ ز دانش چو جان تو را مایه نیست / بِه از خامشی هیچ پیرایه نیست (فردوسی: ۷/۱۸۰).
۲. [قدیمی] تهمت؛ افترا.
۲. [قدیمی] تهمت؛ افترا.