پینه
فرهنگ فارسی عمید
۱. تکۀ پارچه یا چرم که به لباس یا کفش پاره بدوزند؛ وصله.
۲. آن قسمت از پوست، بهویژه در کف دستوپا، که در اثر کار کردن سفت و ستبر شده باشد.
۳. ستبری پوست میانۀ پیشانی از سجدۀ بسیار.
〈 پینه بستن: (مصدر لازم) ستبر شدن پوست، بهویژه در کف دستوپا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار.
〈 پینه زدن: (مصدر لازم)
۱. = 〈 پینه بستن
۲. دوختن تکهای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پارهشده؛ وصله کردن.
〈 پینه کردن: (مصدر لازم) = 〈 پینه بستن
۲. آن قسمت از پوست، بهویژه در کف دستوپا، که در اثر کار کردن سفت و ستبر شده باشد.
۳. ستبری پوست میانۀ پیشانی از سجدۀ بسیار.
〈 پینه بستن: (مصدر لازم) ستبر شدن پوست، بهویژه در کف دستوپا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار.
〈 پینه زدن: (مصدر لازم)
۱. = 〈 پینه بستن
۲. دوختن تکهای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پارهشده؛ وصله کردن.
〈 پینه کردن: (مصدر لازم) = 〈 پینه بستن