چرخی
فرهنگ فارسی عمید
۱. گِرد؛ مانند چرخ.
۲. (اسم، صفت نسبی) فروشندهای که کالاهایش بر روی چرخ دستی قرار دارد.
۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که در سماع به دور خود میچرخد.
۴. ویژگی چیزی که با چرخ تراش داده و صاف و صیقلی شده باشد، مانند ظرفهای مسی و برنجی.
۵. [قدیمی] نوعی اطلس و جامۀ ابریشمی نازک.
۶. (صفت نسبی، اسم) [قدیمی] جنگجویی که با کمان تیر میانداخته است.
۲. (اسم، صفت نسبی) فروشندهای که کالاهایش بر روی چرخ دستی قرار دارد.
۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که در سماع به دور خود میچرخد.
۴. ویژگی چیزی که با چرخ تراش داده و صاف و صیقلی شده باشد، مانند ظرفهای مسی و برنجی.
۵. [قدیمی] نوعی اطلس و جامۀ ابریشمی نازک.
۶. (صفت نسبی، اسم) [قدیمی] جنگجویی که با کمان تیر میانداخته است.