چشم زد
فرهنگ فارسی عمید
۱. مهرهای سیاه و سفید که برای دفع چشمزخم به گردن کودک آویزان کنند؛ خرمک.
۲. [مجاز] زمانی بسیاراندک؛ مدتی اندک بهقدر یک چشم بر هم زدن: ◻︎ گر دور شدی ز چشم رنجور / یک چشمزد از دلم نهای دور (نظامی۳: ۵۲۲).
۲. [مجاز] زمانی بسیاراندک؛ مدتی اندک بهقدر یک چشم بر هم زدن: ◻︎ گر دور شدی ز چشم رنجور / یک چشمزد از دلم نهای دور (نظامی۳: ۵۲۲).