چکسه
فرهنگ فارسی عمید
۱. کاغذی که عطار در آن مشک و عنبر یا داروی دیگر میپیچد.
۲. کاغذ درهمپیچیده و مچالهشده: ◻︎ بنشست و یکی کاغذکی چکسه برون کرد / حاصل شده از کدیه به جوجو نه به مثقال (انوری: ۶۷۱).
۳. ‹چکس› نشیمن باز و شاهین؛ لانه و آشیانهای که برای پرندگان شکاری درست میکنند: ◻︎ عنان به مرکب توسن مده مگر به حساب / به چکسه بازنیاید چو اوج گیرد باز (نزاری: رشیدی: چکسه).
۲. کاغذ درهمپیچیده و مچالهشده: ◻︎ بنشست و یکی کاغذکی چکسه برون کرد / حاصل شده از کدیه به جوجو نه به مثقال (انوری: ۶۷۱).
۳. ‹چکس› نشیمن باز و شاهین؛ لانه و آشیانهای که برای پرندگان شکاری درست میکنند: ◻︎ عنان به مرکب توسن مده مگر به حساب / به چکسه بازنیاید چو اوج گیرد باز (نزاری: رشیدی: چکسه).