ترجمه مقاله

کاره

فرهنگ فارسی عمید

١. [مجاز] صاحب نفوذ و تسلط؛ آن‌که از وی کاری برمی‌آید.
٢. کار (در ترکیب با کلمۀ دیگر): همه‌کاره، هیچ‌کاره، بیکاره، ستمکاره.
ترجمه مقاله