ترجمه مقاله

کارگر

فرهنگ فارسی عمید

١. [مقابلِ کارفرما] کارکننده؛ کسی که در کارخانه یا کارگاه کار می‌کند و مزد می‌گیرد.
۲. دارای تٲثیر؛ مؤثر: دارو بر او کارگر نشد.
⟨ کارگر آمدن: (مصدر لازم) = ⟨ کارگر شدن: ◻︎ ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا / ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید (حافظ: ۴۸۲)
⟨ کارگر شدن (گشتن): (مصدر لازم) [مجاز] اثر کردن؛ مؤثر واقع شدن.
ترجمه مقاله