ترجمه مقاله

کرسی

فرهنگ فارسی عمید

۱. چهارپایه‌ای که بر روی آن می‌نشینند؛ صندلی.
۲. پست؛ شغل.
۳. رشتۀ تخصصی دانشگاه: کرسی فلسفه در دانشگاه هاروارد.
۴. [قدیمی] مرکز شهر، کشور، یا منطقه.
۵. [قدیمی] جای قرار دادن کتاب؛ رحل.
۶. [قدیمی] تخت پادشاهی؛ سریر: ◻︎ همان روز گفتی که نرسی نبود / همان تخت و دیهیم و کرسی نبود (فردوسی: ۶/۲۸۲).
۷. فلک هشتم.
ترجمه مقاله