ترجمه مقاله

کلافه

فرهنگ فارسی عمید

۱. بی‌تاب؛ سردرگم.
۲. = کلاف
⟨ کلافه شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] مانند کلاف سردرگم شدن؛ سرگشته شدن؛ گیج شدن.
⟨ کلافه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] کسی را مانند کلاف سردرگم کردن؛ گیج کردن؛ سرگشته ساختن.
ترجمه مقاله