کنگفرهنگ فارسی عمید۱. قویهیکل؛ قویجثه.۲. امرد و بیشرم: ◻︎ گه گریبانم بگیرد قحبهای / گاه کنگی بشکند دندان من (سعدی: لغتنامه: کنگ).