کوش
فرهنگ فارسی عمید
۱. = کوشیدن
۲. کوششکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سختکوش.
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] سعی؛ کوشش: ◻︎ اول ای جان دفع حرص موش کن / بعد از آن در جمع گندم کوش کن (مولوی: ۵۰).
۲. کوششکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سختکوش.
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] سعی؛ کوشش: ◻︎ اول ای جان دفع حرص موش کن / بعد از آن در جمع گندم کوش کن (مولوی: ۵۰).