گاورنگ
فرهنگ فارسی عمید
۱. مانند سرگاو؛ گاوسر.
۲. (اسم) گاومانند؛ گاوسار.
۳. (اسم) گرزی که آن را به شکل سرگاو ساخته باشند: ◻︎ بیامد خروشان بدان دشت جنگ/ به چنگ اندرون گرزۀ گاورنگ (فردوسی: ۲/۱۸۰).
۲. (اسم) گاومانند؛ گاوسار.
۳. (اسم) گرزی که آن را به شکل سرگاو ساخته باشند: ◻︎ بیامد خروشان بدان دشت جنگ/ به چنگ اندرون گرزۀ گاورنگ (فردوسی: ۲/۱۸۰).