ترجمه مقاله

گرداگرد

فرهنگ فارسی عمید

۱. گردنده.
۲. همیشه گردنده: ◻︎ شهر بگذاشت و عزم صومعه کرد / قانع از حکم چرخ گرداگرد (سنائی۱: ۱۴۳).
ترجمه مقاله