گروگان
فرهنگ فارسی عمید
۱. گروکردنی.
۲. گروشده؛ چیزی که بهگرو گذارده شده.
〈 گروگان دادن: (مصدر متعدی) کسی یا چیزی را به عنوان گرو به کسی سپردن.
〈 گروگان گرفتن: (مصدر متعدی) چیزی یا کسی را بهعنوان گرو گرفتن تا آنچه میخواهند دریافت کنند.
۲. گروشده؛ چیزی که بهگرو گذارده شده.
〈 گروگان دادن: (مصدر متعدی) کسی یا چیزی را به عنوان گرو به کسی سپردن.
〈 گروگان گرفتن: (مصدر متعدی) چیزی یا کسی را بهعنوان گرو گرفتن تا آنچه میخواهند دریافت کنند.