گشن
فرهنگ فارسی عمید
نر؛ تخمی؛ فحل.
〈 گشن دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. مایۀ آبستنی دادن؛ باردار ساختن.
۲. بارور کردن درخت خرما با گرد افشاندن.
〈 گشن گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] بارور شدن؛ باردار شدن؛ آبستن شدن.
〈 گشن دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. مایۀ آبستنی دادن؛ باردار ساختن.
۲. بارور کردن درخت خرما با گرد افشاندن.
〈 گشن گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] بارور شدن؛ باردار شدن؛ آبستن شدن.