ترجمه مقاله

گوالیدن

فرهنگ فارسی عمید

۱. بالیدن؛ نمو کردن؛ رشد کردن.
۲. (مصدر متعدی) اندوختن و جمع کردن: ◻︎ بزرگان گنج سیم‌و‌زر گوالند / تو از آزادگی مردم گوالی (طیان: شاعران بی‌دیوان: ۳۲۰).
ترجمه مقاله