ترجمه مقاله

گوشه

فرهنگ فارسی عمید

۱. کنج؛ زاویه.
۲. کناره؛ لبه.
۳. جای خلوت و آرام.
۴. [عامیانه، مجاز] قسمتی از چیزی.
۵. (موسیقی) هریک از قطعات یا آهنگ‌هایی که دستگاه‌ها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل می‌دهند و به دو دستۀ کلی گوشه‌های سازی و گوشه‌های آوازی تقسیم می‌شوند.
⟨ گوشه‌ گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] در گوشه‌ای نشستن و از مردم دوری کردن؛ گوشه‌گیری کردن.
⟨ گوشه‌ گزیدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] = ⟨ گوشه گرفتن
⟨ گوشه ‌نشستن: (مصدر لازم)
۱. در گوشه‌ای نشستن.
۲. [قدیمی، مجاز] گوشه‌گیری کردن؛ گوشه‌نشینی کردن: ◻︎ عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیند / بیچاره در آیینهٴ تاریک چه بیند (سعدی: ۱۸۰).
⟨ گوشه‌وکنار: ‹گوشه‌کنار› [عامیانه، مجاز] این‌طرف و آن‌طرف؛ این‌سو و آن‌سو.
⟨ گوشه‌وکنایه: ‹گوشه‌کنایه› [عامیانه، مجاز] حرف گوشه‌دار؛ سخن آمیخته به طعن و طنز.
ترجمه مقاله