یک زبان
فرهنگ فارسی عمید
۱. همصدا؛ همآواز.
۲. هماهنگ؛ متفق.
〈 یکزبان شدن: (مصدر لازم) [مجاز]
۱. هماهنگ شدن؛ متحد شدن.
۲. [قدیمی] با خلوص نیت رفتار کردن.
〈 یکزبان گردیدن: (مصدر لازم) [مجاز] = 〈 یکزبان شدن
۲. هماهنگ؛ متفق.
〈 یکزبان شدن: (مصدر لازم) [مجاز]
۱. هماهنگ شدن؛ متحد شدن.
۲. [قدیمی] با خلوص نیت رفتار کردن.
〈 یکزبان گردیدن: (مصدر لازم) [مجاز] = 〈 یکزبان شدن