ترجمه مقاله

آبگینه

فرهنگ فارسی عمید

۱. شیشه؛ بلور: ◻︎ آبگینه همه‌جا یابی ‌از آن بی‌محل است / لعل دشخوار به‌دست آید از آن است عزیز (سعدی: ۱۷۶).
۲. آیینه: ◻︎ دو خانه دگر زآبگینه بساخت / زبرجد به هر جایش اندر نشاخت (فردوسی: ۲/۹۴).
۳. [قدیمی] تنگ بلور.
۴. [قدیمی] شیشۀ شراب.
ترجمه مقاله