ترجمه مقاله

آزمون

فرهنگ فارسی عمید

۱. آزمایش؛ امتحان: ◻︎ وگر آزمون را کسی خورد زهر / از آن خوردنش درد و مرگ است بهر (فردوسی: ۸/۷۳)، ◻︎ کنون آزمون را یکی کارزار / بسازیم تا چون بُوَد روزگار (فردوسی: ۳/۲۶۴).
۲. حاصل تجربه.
۳. مجموع سئوال‌های تشریحی یا چندگزینه‌ای برای سنجیدن دانش فرد و نمره دادن به او.
۴. [قدیمی] تجربه.
ترجمه مقاله