آشام
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آشامیدن
۲. آشامنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خونآشام، دُردآشام، میآشام.
۳. (اسم) [قدیمی] نوشیدنی؛ شربت: ◻︎ همه زرّ و پیروزه بُد جامشان / به روشنگلاب اندر آشامشان (فردوسی۲: ۱۷۵).
۴. (اسم) [قدیمی] قوت؛ خوراک.
۲. آشامنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خونآشام، دُردآشام، میآشام.
۳. (اسم) [قدیمی] نوشیدنی؛ شربت: ◻︎ همه زرّ و پیروزه بُد جامشان / به روشنگلاب اندر آشامشان (فردوسی۲: ۱۷۵).
۴. (اسم) [قدیمی] قوت؛ خوراک.