ترجمه مقاله

آشنا

فرهنگ فارسی عمید

۱. شناسا؛ شناسنده.
۲. شناخته.
۳. آگاه؛ باخبر.
۴. کسی که او را می‌شناسیم ولی با او رابطۀ چندانی نداریم.
۵. آن‌که در کاری مهارت اندکی دارد: با نجاری هم آشناست.
۶. [قدیمی] یار؛ دوست.
۷. [قدیمی] عاشق.
ترجمه مقاله