ميناء
دیکشنری عربی به فارسی
لنگرگاه , بندرگاه , پناهگاه , پناه دادن , پناه بردن , لنگر انداختن , پروردن , بندر , مامن , مبدا مسافرت , فرودگاه هواپيما , بندر ورودي , درب , دورازه , در رو , مخرج , شراب شيرين , بارگيري کردن , ببندر اوردن , حمل کردن , بردن , ترابردن , بندرساحلي دريا , شهر ساحلي , دريابندر