ترجمه مقاله

ابداع

لغت‌نامه دهخدا

ابداع . [اِ ] (ع مص ) چیز نو آوردن . نو آوردن . نو نهادن . نو پدید آوردن . ایجاد. اختراع . خلقت . خلق . آفریدن . آفرینش . نوباوه پیدا کردن . نو بیرون آوردن نه بر مثالی . ابتداع . پیدا کردن چیزی که مسبوق بمادت و مدت نبود، مقابل تکوین که مسبوق بمادت و احداث که مسبوق بمدت است . (تعریفات جرجانی ). ایجاد چیزی از نه چیز یعنی لاشی ٔ، مقابل خلق که ایجاد چیزیست از چیزی :
چون نشناسی که از نخست بابداع
فعل نخستین ز کاف رفت سوی نون .

ناصرخسرو.


مکن هرگز بدو فعلی اضافت گر خرد داری
بجز ابداع یک مبدع کلمح العین او ادنی .

ناصرخسرو.


و بدایع ابداع را در عالم کون و فساد پیدا کرد. (کلیله و دمنه ).
بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع .

حافظ.


گفتم که امر ایزد ابداع مبدع است
گفتا بزرگ اوست خرد عاجز از هجر [ کذا ].

؟


|| شعر نو گفتن . بطرز نوین شعر سرودن . || کند شدن مَرکب در رفتار. مانده شدن شتردر سواری . درماندن . کلال .
ترجمه مقاله