ترجمه مقاله

اخفش اوسط

لغت‌نامه دهخدا

اخفش اوسط. [ اَ ف َ ش ِ اَ س َ ] (اِخ ) سعیدبن مسعدة مجاشعی بالولاء خوارزمی بلخی مکنی به ابی الحسن . وی عالمی نحوی و ایرانی و از موالی بنی مجاشعبن دارم و از بصریین است . شاگرد سیبویه و یکی از اصحاب اوست . و اخفش اسن از سیبویه بود و استادان سیبویه را نیز دریافته بود. وفات او بسال 221 هَ . ق . است و بعضی گفته اند بسال 215 هَ . ق . و او از حمادبن زبرقان روایت کند و از اوست : کتاب الأوسط در نحو. کتاب تفسیر معانی القرآن . کتاب المقاییس فی النحو. کتاب الاشتقاق . کتاب الأربعة. کتاب العروض . کتاب المسائل الکبیر. کتاب المسائل الصغیر. کتاب القوافی . کتاب الملوک . کتاب معانی الشعر. کتاب وقف التمام . کتاب الاصوات . کتاب الغنم و الوانها و علاجها و اسبابها.و کتاب اللامات (در قرآن ). کتاب الوقف التام . (از ابن الندیم ) . او را در اول اخفش اصغر می نامیدند و پس از ظهور علی بن سلیمان اخفش ، ابوالحسن سعید را اخفش اوسط گفتند و علی را اخفش اصغر خواندند. و ابن الندیم در باب شعراء نام اخفش بصری را آورده و گوید او قلیل الشعر است و ظاهراً مراد او همین اخفش یعنی سعیدبن مسعده باشد. وی در عروض بحر خبب را پیدا کرد. رجوع به روضات الجنات صص 313 - 314 و رجوع به تاریخ تمدن اسلامی تألیف جرجی زیدان ج 3 ص 49 شود. یاقوت در معجم البلدان آرد: سعیدبن مسعدة ابوالحسن معروف باخفش اوسط بصری مولی بنی مجاشعبن دارم بطنی از تمیم . یکی از ائمه ٔ نحاة بصریین است وی از سیبویه ادب آموخت و او اعلم کسانیست که از سیبویه نحو فراگرفته اند و از استادان سیبویه نیز اخذ ادب کرده است چه سعید بزادبرآمده تر از سیبویه بود و سپس نزد سیبویه نیز بتعلم پرداخت و او واسطه ٔ کتاب سیبویه است چه کسی الکتاب را نزد سیبویه نخوانده و سیبویه خود نیز آنرا بر احدی اقراء نکرده است بلکه پس از مرگ او دیگران نزد اخفش قرائت کردند و از جمله کسانی که الکتاب را نزد او خواند ابوعمر الجرمی و ابوعثمان المازنی است و اخفش کتاب سیبویه را بسیار میستود و جرمی و مازنی توهم کردند که منظور اخفش آنست که آن کتاب را بخود نسبت کند، پس مشورت کردند و بر آن شدند تا اخفش را از این ادعا بازدارند و چنین نهادند که کتاب را نزد او بخوانند و آنگاه اشاعه دهند که کتاب از سیبویه است تا ویرا انتساب آن بخویشتن ممکن نباشد، پس نزد اخفش شدند و او را مالی بدادند تا کتاب را بر ایشان اقراء کند، اخفش اجابت کرد و ایشان بقرائت آغاز کردندو همه را فراگرفتند آنگاه اظهار کردند که کتاب از سیبویه است . و اخفش میگفت سیبویه در کتاب خویش چیزی ننوشت مگر آنکه آنرا بر من عرضه داشت و میدیدم که وی بدان مسئله از من اعلم است و امروز من بدان علم اعلم از اویم و ثعلب حکایت کند که فراء بر سعیدبن سالم درآمد و گفت : سید اهل لغت و سید اهل عربیت نزد شما آمد! فرّاء گفت : تا آنگاه که اخفش زنده باشد نه چنانست . و اخفش گوید چون سیبویه با کسائی مناظره کرد و بازگشت متوجه من شد و واقعه ٔ خویش با کسائی بازگفت و سپس به اهواز شد. من ببغداد رفتم و در مسجد کسائی را دیدم و نماز بامداد بدو اقتدا کردم چون از نماز فارغ شد بنشست و فراء و احمر و ابن سعدان نیز نزد او بودند و من سلام کردم و صد مسئله از وی بپرسیدم و او جوابها می داد که من همه ٔ آنها را تخطئه می کردم و اصحاب او خواستند بر من افتند و کسائی ایشان را بازداشت و سخن من قطع نکرد و چون فارغ شدم مرا گفت : ترا بخدا آیا ابوالحسن سعیدبن مسعده ای . گفتم آری پس برخاست و مرا در بر گرفت و نزد خویش بنشاند آنگاه گفت : مرا فرزندانی است که دوست دارم از تو ادب آموزند و تو از من جدا نشوی و من اجابت کردم و سپس از من درخواست او راکتابی در معانی القرآن تألیف کنم و چنان کردم و وی آنرا پیش خویش بنهاد و بهمان منوال کتابی در معانی کرد و هم بنهانی کتاب سیبویه بر من بخواند و مرا هفتاد دینار بداد. و ابوالعباس ثعلب اخفش را تفضیل مینهاد و میگفت : هو اوسعالناس علماً. و مبرد میگفت : احفظکسانی که از سیبوبه علم آموختند اخفش و سپس ناشی و آنگاه قطرب بود و اخفش اعلم مردم بکلام و احذق ایشان در جدل بود. و بسال 215 هَ . ق . و بقولی 221 هَ . ق .درگذشت . او راست : کتاب الأربعة. کتاب الاشتقاق . کتاب الأصوات . کتاب الأوسط فی النحو. کتاب تفسیر معانی القرآن . کتاب صفات الغنم و الوانها علاجها و اسبابها. کتاب العروض . کتاب القوافی . کتاب المسائل الکبیر. کتاب المسائل الصغیر. کتاب معانی الشعر. کتاب المقاییس . کتاب الملوک . کتاب وقف التام . (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 4 صص 242 - 244). شمس قیس در المعجم فی معاییر اشعارالعجم (چ طهران ص 27) آرد: و ابوالحسن اخفش که یکی از کبار ائمه ٔ نحو و لغت بوده است فاصله ها را ارکان نمی نهد و می گوید ارکان عروض بیش از سبب و وتد نیست و فاصله جزویست از اجزاء افاعیل عروضی یکی مرکب از دو سبب و یکی مرکّب از سببی و وتدی - انتهی . و صاحب تاج العروس در ماده ٔ خفش گوید: وی در عروض بحر خبب را پیدا کرد. خوندمیر در حبط (ج 1 ص 277) آرد: علم عروض از استنباط خلیل است و او پانزده بحر استخراج کرده و اخفش بحر مجتث ّ (؟) را بر آن افزود - انتهی . و چون اخفش مطلق گویند مراد صاحب ترجمه است . رجوع به روضات الجنات صص 313 - 314 و تاریخ تمدن اسلامی تألیف جرجی زیدان ج 3 ص 49 و قاموس الاعلام ترکی و رجوع به سعید... شود.
ترجمه مقاله