ترجمه مقاله

ار

لغت‌نامه دهخدا

ار. [اَ / اَرر ] (اِ) مخفّف ارّه (درودگری ). (برهان ):
نه من بیش دارم ز جمشید فرّ
که ببرید بیور میانش به ارّ.

فردوسی .


به یزدان که او داد دیهیم و فرّ
اگر نه میانش ببرم به ارّ .

فردوسی .


چو خستو بیاید ببندد کمر
ببرم میانش ببرنده ار.

فردوسی .


کلک مانی طبعش آن استاد چابک صورت است
کآزر اندر دستگاه صنعتش ارّ میکشد.

اثیر اخسیکتی .


|| ثُفل دانه که روغن ازآن کشیده باشد و آنرا هروهل و کنجاره نیز خوانند. (جهانگیری ). کنجاره را گویند که ثفل دانه ٔ روغن گرفته باشد. (برهان قاطع).
ترجمه مقاله