استخوان بندی
لغتنامه دهخدا
استخوان بندی . [ اُ ت ُ خوا / خا ب َ ] (اِ مرکب ) مجموع استخوانهای یک تن .مجموع استخوانهای برهم نهاده ٔ حیوان . || (حامص مرکب ) اِنشاز. || بند و بست اعضاء. (آنندراج ). || کنایه از درست کردن انگاره وبستن ترکیب الفاظ و عبارات . (آنندراج ) :
بی قناعت نتوان شد ز سعادتمندان
استخوان بندی دولت بهما پیوسته ست .
بی قناعت نتوان شد ز سعادتمندان
استخوان بندی دولت بهما پیوسته ست .
صائب .