ترجمه مقاله

استکراه

لغت‌نامه دهخدا

استکراه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اکراه . (زوزنی ). ناخوش شمردن . کراهت داشتن . (منتهی الارب ). کراهیّت داشتن چیزی .(تاج المصادر بیهقی ). کراهیّت کردن . (غیاث ). || بناخواست و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ).بجور بر کاری داشتن . || غضب کردن زن نفس خود را. (منتهی الارب ). و این غلط است ، چه اصل این است : اُستکرهت فلانة (علی المجهول )؛ ای غصبت نفسها؛ یعنی با فلانه زن عملی نامشروع و بناخواست او انجام شد.
- به استکراه ؛ کرهاً. بزور. به کراهت . به اکراه .
ترجمه مقاله