ترجمه مقاله

اسو

لغت‌نامه دهخدا

اسو. [ اَ ] (اِ) طرف . (برهان ) (انجمن آرا). سو. (برهان ). سوی . (جهانگیری ) (انجمن آرا). جانب . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) :
خری که کاه و جو وی ز برگ تاک و تکسک
مراغه کردن و غلطیدنش اسو با سو .

سوزنی (در هجو جلالی شاعر که پدر او ترسا بود).


فرهنگها به استناد همین بیت ، معنی «اسو» را سوی و طرف و جانب گفته اند، لکن کلمه اگر بمعنی سوی و جانب باشد معنی نمیدهد مگر اینکه «اسو» را مرکب فرض کنیم از اَ بمعنی (از این ) و سو بمعنی جانب ، آن وقت شعر معنی گونه ای شاید بدهد ولی آن هم درست نیست ، چه در آن صورت قافیه ٔ سو در قطعه ٔ کوتاهی تکرار میشود و حال آنکه سوزنی در همه جا حتی در قصاید طویل هم هیچ وقت قافیه را تکرار نمیکند. معنی این کلمه در بیت سوزنی معلوم نیست . || انگشت . (شرفنامه ٔ منیری ).
ترجمه مقاله