ترجمه مقاله

اسپر

لغت‌نامه دهخدا

اسپر. [ اِ پ َ ] (اِ) سپر. جُنّه . (برهان ). تُرس . مجن ّ. جَوب . فَرْض . مِجْنَب . دَرَق :
بر او گردن ضخم چون ران پیل
کف پای او گرد چون اسپری .

منوچهری .


پیش این فولاد بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا.

مولوی .


اسپری باشم گَه ِ تیر خدنگ .

مولوی .


- کرگ اسپر ؛ سپر از پوست کرگدن :
بنیزه بگشتند و بشکست پست
کمانها گرفتند هردو بدست
ببارید تیر از کمان سران
بروی اندر آورده کرگ اسپران .

فردوسی .


|| در اصطلاح بنّایان ، دیوار میان دو مجرّدی از بیرون سو . بدنه ٔ دیوار درسته ای از آجر و غیر آن که زیر طُرّه باشد بر قسمت بیرونی عمارت .
ترجمه مقاله