ترجمه مقاله

افرس

لغت‌نامه دهخدا

افرس . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) سوارکارتر. (یادداشت دهخدا).
- امثال :
افرس من بسطام .
افرس من تمیم الفرسان .
افرس من عامر .
افرس من ملاعب الاسنة .
و رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل فرس شود. || باهوشتر. بافراست تر. خوش قریحه تر. عبدالعزیزبن محمد القرشی (کان من اهل طارف قریة بافریقیه ) ذکره ابن رشیق فی الانموذج و قال کان مجودا فی الشعر، و کان فی النثر افرس من اهل زمانه و کان یکتب خطاً ملیحاً. (معجم البلدان ).
ترجمه مقاله