ترجمه مقاله

افسد

لغت‌نامه دهخدا

افسد. [ اَ س َ ] (ع ن تف ) فاسدتر. تباه تر. ضایعتر. (ناظم الاطباء).
- امثال :
افسد من الاحمران .
افسد من ارضة بل حبلی .
افسد من الارضة و الجود .
افسد من الجواد .
افسد من السوس .
افسد من الضبع .
افسد من البیضةالبلد .
دفع فاسد به افسد کردن . (یادداشت مؤلف ).
علاج فاسد به افسد محال است .
و کلمه در تمام مثل های مذکور بر خلاف قیاس از افساد مأخوذ است و این نادرست است . و شایسته چنان است که «اکثر افساداً» گفته شود. (از مجمعالامثال میدانی ). و برای توضیح این مثل ها رجوع به کتاب فوق شود.
ترجمه مقاله