ترجمه مقاله

التماس

لغت‌نامه دهخدا

التماس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن چیزی . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). جستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). طلب چیزی با تساوی بین آمر و مأمور. (غیاث اللغات ). سؤال با تساوی . (از غیاث ). || در عرف ، طلب چیزی با تواضع. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). سؤال ادنی باعلی . (غیاث اللغات ). تضرع . خواهش : هرچند این التماس هراس بر من مستولی گردانید. (کلیله و دمنه ). و التماس او بر این مقصور گشته است . (کلیله ودمنه ). بر موجب التماس او آن ملطفات را بحضرت سلطان فرستادم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). امیرالمؤمنین الناصرلدین اﷲ التماس او مبذول داشت . (جهانگشای جوینی ).
مردمان چون باغ از آنجا گل بدامن میبرند
التماس عاشقان افتاده هرجا بر زمین .

وحید (از آنندراج ).


ترجمه مقاله