ترجمه مقاله

امسال

لغت‌نامه دهخدا

امسال . [ اِ ] (اِمرکب ، ق مرکب ) این سال یعنی سالی که در آن هستیم . (ناظم الاطباء). سال حاضر. هذه السنه . سنه ٔ جاری . سال جاری . العام :
تا پدیدآمدت امسال خط غالیه بوی
غالیه تیره شد و زاهری و عنبر خوار.

عماره .


تقویم بفرتان [ شاید بفرغانه ] چنان خوار شد امسال
چون جخج به خمنادز و چون فنج به خالنگ .

(قریع الدهر).


هرآن کامسال آمد پیش من گفت
نه آنی خود که من دیدم ترا یار.

فرخی .


فراوان خوشترم امروز از دی
فراوان بهترم امسال از پار.

فرخی .


این قصر خجسته که بنا کرده ای امسال
با غرفه ٔ فردوس بفردوس قرین است .

منوچهری .


ایزد کرده است وعده با ملک ما
کش برساند بهر مراددل امسال .

منوچهری .


اگر با تو نمیدانی چه خواهم کرد نندیشی
که امسال آن کنم با تو که کردم پار با آنها.

ناصرخسرو.


ز بسدین لب لعل شکر سرشته ٔ او
خطی چو برگ نی سبز نودمید امسال .

سوزنی .


ور تو خواهی در اجری امسال
آوری خط محو کرده ٔ پار.

خاقانی .


مرا چون بد نباشدحال بی تو
که بودم با تو پار امسال بی تو.

نظامی .


- امثال :
امسال برای یکیمان زن بگیر سال دیگر برای داداشم . (از امثال و حکم مؤلف ). و رجوع به همین کتاب شود.
ترجمه مقاله