ترجمه مقاله

انتساق

لغت‌نامه دهخدا

انتساق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) با هم منتظم شدن امور. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). انتساق اشیا؛ انتظام بعضی با بعضی . (از اقرب الموارد). نظم پذیرفتن . منظم گردیدن . مرتب شدن . (فرهنگ فارسی معین ). طریق و انتظام پذیرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || روش و دستور چیزی ترتیب دادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نظم دادن . ترتیب دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله