ترجمه مقاله

انگاریدن

لغت‌نامه دهخدا

انگاریدن . [ اَ / اِ دَ ] (مص ) تصور کردن و پنداشتن و گمان بردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندیشه بردن . (ناظم الاطباء) :
عاشقی خواهی که تا پایان بری
پس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خوردو انگارید قند.

رابعه ٔبنت کعب قزداری (از آنندراج ).


|| افسانه و سرگذشت گفتن . || از سر گرفتن حکایت و افسانه را. || حساب کردن و قیاس کردن . || نقش کردن و تصویر کشیدن . || کندن و تراشیدن و حجاری کردن . (ناظم الاطباء). ورجوع به انگاردن و انگار و انگاشتن شود.
ترجمه مقاله