ترجمه مقاله

باقی مانده

لغت‌نامه دهخدا

باقی مانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) تتمه . بازمانده . (ناظم الاطباء). نثیلة. (منتهی الارب ). پس مانده . (آنندراج ).مانده . (لغات فرهنگستان ). حاصل . (دهار): ذمامة، عقبة؛ باقیمانده ٔ چیزی . عنشوش ؛ باقیمانده از مال . عبقول ، عبقولة؛ باقیمانده ٔ بیماری . قصملة؛ باقیمانده ٔ آب و امثال آن . قوس ؛ باقیمانده ٔ خرما در تک خنور. مظمعة؛ باقیمانده ٔ سخن (منتهی الارب ). || حاصل کم کردن عددی کوچک از عددی بزرگتر. تفاضل . بازمانده . باقیمانده در تفریق که یکی از چهار عمل اصلی است ، عدد بزرگ که از آن چیزی کاسته میشود مفروق منه و عدد کوچکتر که از عدد بزرگ کم میشود مفروق نام دارد و رقمی که از تفاضل آن دو به دست آید باقیمانده خوانده میشود. || وارث . پس مانده . درعقب مانده . (ناظم الاطباء). فرزند که از پس مرگ کسی بماند. بازمانده .
ترجمه مقاله