ترجمه مقاله

بتاوار

لغت‌نامه دهخدا

بتاوار. [ ب َ ] (اِ، ق ) عاقبت . انجام . آخر کار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). در آخر. سرانجام :
من خوب مکافات شما بازگذارم
من حق شمانیز گذارم به بتاوار .

منوچهری .


اثری مانده از آن داغ بتاوار مرا.

سوزنی .


ترجمه مقاله