بحور
لغتنامه دهخدا
بحور. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بحر. دریاها. (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ) :
سبب عزت و سخای تو گشت
زاده و داده ٔ جبال و بحور.
|| ج ِ بحر، بمعنی وزن شعر. (غیاث اللغات ). || آهنگهای موسیقی . و بحورالالحان نام کتابی است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بحر شود.
سبب عزت و سخای تو گشت
زاده و داده ٔ جبال و بحور.
مسعودسعد.
|| ج ِ بحر، بمعنی وزن شعر. (غیاث اللغات ). || آهنگهای موسیقی . و بحورالالحان نام کتابی است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بحر شود.