ترجمه مقاله

بربند

لغت‌نامه دهخدا

بربند. [ ب َ ب َ ] (اِ مرکب ) سینه بند طفلان . (برهان ). پیش بند کودکان . گلوبند. (ناظم الاطباء). || پستان بند زنان چه بر بمعنی پستان هم آمده است و آنرا بعربی لبیبه خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || پارچه ٔ دراز و کم پهنا یا نواری به پهنای چهار انگشت و بیشتر که طفل را چون در گهواره خوابانند بدان بندند تا نیفتد. (یادداشت بخط مؤلف ). قماط. حزام . || بربند اسب . لبب . کمربند اسب . سینه بند اسب : و اسبی بلند برنشستی بناگوش و بربند و پاردم و ساخت آهن سیم کوفت .(تاریخ بیهقی ). || ماهر. شخصی که در کاری مهارت تمام داشته باشد میگویند که فلانی در این کار بربند است . (آنندراج ). || مجموع و فراهم کرده شده . || قابل تکمیل . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله