ترجمه مقاله

بید

لغت‌نامه دهخدا

بید. (اِ) نام کرمی که قالی و کاغذ و پشمینه را خراب سازد. (غیاث ). کرمکی را گویند که کاغذ و جامه های پشمین را ضایع کند و تباه سازد. (برهان ) (آنندراج ). کرمی که کاغذ و پارچه های پشمین را میخورد و تباه میسازد. (ناظم الاطباء). پت . سوس . دیوچه . (یادداشت مؤلف ). نام حشره ای از راسته ٔ پولک بالان . که بالغ آن رنگ زرد یا خرمائی و حدود نیم تا یک سانتیمتر طول دارد. نوزادش از پشم و پوست و سایر محصولات حیوانی تغذیه میکند دود دادن و آلودن بمواد شیمیائی و پاک کردن و باد دادن و سرد نگاه داشتن لباس آنرا از بیدزدگی حفظ میکند. (از دائرة المعارف فارسی ) :
هوا چنان ببرودت که آدمی خواهد
که همچو بید بمویینه در شود پنهان .

مظفر هروی .


خلق را باد چو از کرمی مویینه زده ست
بید اگر نیز زداو را تو مدان دور از کار.

نظام قاری (دیوان ص 81).


ترجمه مقاله