ترجمه مقاله

بی نوایی

لغت‌نامه دهخدا

بی نوایی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی نوا. بی سرانجامی . (ناظم الاطباء). بی سامانی . (آنندراج ). || بی غذایی . کمی آزوقه . بی قوتی . تنگدستی : سوری رفت تا مثال دهد علوفات بتمامی ساختن چنانکه هیچ بی نوایی نباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 45). گفت ... آن یکی بسیارخوار بوده ست طاقت بی نوایی نداشت بسختی هلاک شد.(گلستان ). || گدائی . (ناظم الاطباء). فقر.افلاس . (ناظم الاطباء). ناداری . محرومیت :
هر آنکس که باشد ترا زیردست
مفرمای در بی نوایی نشست .

فردوسی .


چو کودک ز خردی بمردی رسید
در آن خانه جز بی نوایی ندید.

فردوسی .


بی نوایی نتیجه ٔ شرمگنی است . (قابوسنامه ).
ز بی نوایی مشتاق آتش مرگم
چو آن کسی که به آب حیات شد مشتاق .

خاقانی .


پس مصلحت در آنست که ... سفر کنم که بیش از این طاقت بی نوایی نمیآرم . (گلستان ).
من از بی نوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد.

سعدی .


- بی نوایی کشیدن ؛ محرومیت و فقر تحمل کردن : پیداست که من و این آزاد مردان بی نوایی تا چند توانیم کشید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327).
|| بیچارگی . (ناظم الاطباء). درماندگی .عجز :
او نیز بوجه بی نوایی
میداد بدان سخن گوایی .

نظامی .


چو روز بی نوایی بر سر آید
مرادت خود بزور از در درآید.

نظامی .


میداد ز راه بی نوایی
کالای گشاده را روایی .

نظامی .


|| نداشتن آواز و گفتار. (ناظم الاطباء). بی آوازی . (آنندراج ). نوا نداشتن :
گر پارسا زنی شنود شعر پارسیش
وآن دست بیندش که بدان سان نوازنست
آن زن ز بی نوایی چندان نوا زند
تا هر کسیش گوید کاین بی نوا زنست .

یوسف عروضی .


|| سکوت و خاموشی :
مائیم و نوای بی نوایی
بسم اﷲ اگر حریف مایی .

نظامی .


ترجمه مقاله