ترجمه مقاله

تاب

لغت‌نامه دهخدا

تاب . (اِ) چنچولی . بادپیچ . بازپیچ . (باذپیچ ) نرموره . ارجوحه . رجوع به ارجوحه در همین لغت نامه شود. طنابی که دو سوی آنرا بر درخت یادوستون و غیرها استوار کنند و در میان آن نشسته در هوا آیند و روند بازی و ورزش را. ریسمانی که بدرخت یا بجائی بسته و در آن نشسته باد خورند، تاب را در اصفهان چنجولی و در شیراز آورک گویند. (فرهنگ نظام ).
ترجمه مقاله