ترجمه مقاله

توسن خوی

لغت‌نامه دهخدا

توسن خوی . [ ت َ / تُو س َ ] (ص مرکب ) که خوی سرکش و ناآرام دارد. تندمزاج :
به سوسن بوی توسن خوی ترکم
پیام راز من بگزاری ای باد.

خاقانی .


ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من
گر نگه کردی به سوی من نبودی سوی من .

خاقانی .


چون چنان دید ترک توسن خوی
راه دادش به سرو سوسن بوی .

نظامی .


رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای این کلمه شود.
ترجمه مقاله