ترجمه مقاله

جدع

لغت‌نامه دهخدا

جدع . [ ج َ دَ ] (ع اِمص ) بریدگی بینی و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) بدخوار گردیدن کودک . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). بد دادن مادر خورش کودک را. (از شرح قاموس ). بدخوراک گردیدن فصیل یا سوار شدن بر آن در کوچکی و ضعیف شدن آن . (اقرب الموارد). ساء غذاؤه او رکب صغیراً فوهن . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله