ترجمه مقاله

جولاه

لغت‌نامه دهخدا

جولاه . (ص ، اِ)جولاهه . جولاهک . جولخ . جوله . جولهه . جولق . جولقی . بافنده . نساج . (فرهنگ فارسی معین ) (برهان ) :
بر فلک بر، دو شخص پیشه ورند
این یکی درزی آن دگر جولاه
این ندوزد مگر کلاه ملوک
وآن نبافد مگر پلاس سیاه .

شهید بلخی .


|| عنکبوت را نیز گفته اند که عربان دلدل خوانند. (برهان ). پوشیده نماند که لفظجولاه و جوله به اظهار «ها» بمعنی بافنده و عنکبوت آمده است و جوله به اخفای «ها» بمعنی خارپشت و غیر آن ، چنانکه صاحب برهان و فرهنگ جهانگیری و غیرها تصریح نموده اند، و دلدل بضمتین در عربی بمعنی خارپشت بزرگ آمده نه بمعنی عنکبوت ، لیکن چون لفظ جوله مخفف جولاه هم آمده و آن بصورت خطی بلفظ جوله به اخفای ها که بمعنی خارپشت آمده مشابهت دارد صاحب برهان را اشتباه واقع شده و گفته عنکبوت را نیز گویند که بعربی دلدل خوانند. (حاشیه ٔ برهان چ معین از چ کلکته حاشیه ٔ ص 245).
ترجمه مقاله