ترجمه مقاله

جویان

لغت‌نامه دهخدا

جویان . (نف ، ق ) جوینده . (آنندراج ) :
باز یارب چونم از هجران دوست
باز چون گم گشته ام جویان دوست .

فرخی .


فانی اشد شوقاً الیک ، بهشت ما ترا جویانست . (قصص الانبیاء: 242)... متلهف بود و پویان و مترصد و جویان . (گلستان سعدی ). || در حال جستن . رجوع به جویا شود.
ترجمه مقاله